درس سخت!!!

متن مرتبط با «سخنان فامیل دور در کلاه قرمزی» در سایت درس سخت!!! نوشته شده است

در راستای تهی گشتن

  • درود!این پست را تنها به منظور خالی شدن بعد از یک ماه پست نگذاشتن میگذاریم نخواندید هم نخواندید.فرقی به حال هیچکداممان نمیکند :)) 1. به یاد دارید که گفتیم اردویی میرویم به مکانی "پارک بانوان" نام؟! خاطره ای شد به مولا :)) از وجود تابلو های "خواهرم حجابت برادرم نگاهت" در متر به متر پارک که بگذریم،در , ...ادامه مطلب

  • دردِ منِ بلاگر :/

  • اه :/ ای کاش یه قابلیتی توی وبلاگا بود که خبر میداد فلانی جواب کامنتتو داده 28 بار رفتم وبلاگاتون و برگشتم.هر بارم یادم میرفت جواب دادین ://////, ...ادامه مطلب

  • پدر من...

  • پدر من همونیه که وقتی چشم به دنیا باز کردم آروم توی گوشم اذان گفت پدر من همونیه که وقتی برای اولین بار به جای  "بابا" گفتم "ماما" به شوخی شکایت کرد و خندید پدر من همونیه که وقتی زمین افتادم دستمو گرفت و راه رفتن یادم داد پدر من همونیه که وقتی کیف قرمز خوشگله رو خواستم فقط لبخند زد و برام خرید پد, ...ادامه مطلب

  • کمی هم ذهن درگیر من

  • سلام :) دیگه فکر کنم بدونین من اکثر اوقات بیکارم و واس همین هردفعه میشینم فکرای جدید میکنم :| اینبار فکر جدیدم این بود که بشینم یکم توی ذهن درگیرم کند و کاو کنم! نتایج جالب و در عین حال مزخرفی داشت گفتم شاید براتون خوب باشه بشنوین پند بگیرین :دی البته من خوشم نمیاد کسی چیزی از افکارم بدونه ولی اینبا, ...ادامه مطلب

  • دریا :)!

  • سلام عاغا من این یارو "دی وی دی" رو حلال نمیکنم :| یعنی چی خو؟؟ :| به لیلا میگم از آهنگا خوشت اومد؟ میگه باز نشد @__@ اه T__T البته من سرتق تر از این حرفام.همه ی آهنگا رو ریختم تو فلش بردم بهش دادم :| گند زده شد تو کادوم :/ + دیروز با ریحان داشتیم قدم میزدیم.من چادر سرم بود ولی اون مانتویی بود یهو ی, ...ادامه مطلب

  • مدرسه ای

  • سلام :) + از همین تریبون اعلام میکنم: I love Sogol سوگل رو که میشناسین!یکی از رفیقای مدرسه.عاغا من خیلی دوسش دارم :) میدونم که میدونه ولی دوست دارم بهش بگم :) فقط...خیلی خجالت میکشم! امروز لیلا نزدیک بود از زیر زبونم بکشه که عاشق سوگل شدم هی میگفت:عاشقش شدی؟! عاشقش شدی؟! خداروشکر به نحوی تونستم دست , ...ادامه مطلب

  • روزی مزخرف اندر مدرسه :/

  • برو ادامه ببین چی گذشت به ما :/ ادامه مطلب, ...ادامه مطلب

  • اندر روزگار فاطمه :|

  • 1-امروز امتحان انشا بود.من همیشه انشاهام قشنگه و اینو همه میدونن.ولی اینبار نمیدونم چرا از انشام راضی نبودم :( آخه لامصب موضوعاش خیلی چرت بود:محل زندگی ما-من ایران را دوست دارم زیرا...(که همیشه ی خدا توی امتحانات میاد :/)و یه موضوع دیگه که الان یادم نیس.من اولی رو انتخاب کردم و نوشتم.ولی هنو دلم رضا نیس :( محمده فک کنم :/ 2-تو کلاس زبان تینا (همونی اون دفعه یه خاطره ازش گذاشتم) گفت دو*ت پ*ر یکی از دوستاش واسه سالگرد دوستیشون(:دی)نصف صورت دختره رو روی بدنش تتو کرده!!!.............دو دقیقه سکوت :| 3-پَریشب کیف پول مامانمو توی بی آر تی زدن!آقا چه فــــــــحشی میداد مامانم!شانس آوردیم کارت بانکیش توی کیفش نبود 4-یکی از ترس های زندگیم اینه که بابام فولدرمو ببینه!هیچ چیز بدی توش ندارم.همش راجب انیمیشن و انیمه هستش و نود و پنج درصدش فقط عکسه!ولی بازم دوست ندارم بابام ببینه.شاید چون دلم نمیخواد بخاطر اینکه چقدر به کارتون اهمیت میدم سرزنش بشم 5-الان گفتم نود و پنج درصد فولدرم عکسه.به اطلاعتون میرسونم اون 95 درصد چیزی حدود 600-700 تا عکسه!! 6-من همیشه از دیدن عشقی که بین دونفره لذت میبرم.ولی نم, ...ادامه مطلب

  • سخنی از فامیل دور

  • ,سخنی از فامیل دور,سخنان فامیل دور,سخنان زیبا از فامیل دور,سخنان فامیل دور در کلاه قرمزی,سخنان فامیل دور کلاه قرمزی ...ادامه مطلب

  • مکالمه ی من و داداشم در چند دقیقه پیش

  • من:احمد پاشو برو نوشابه بگیر سوییشرتشو پوشید و اومد تو پذیرایی احمد:کی نوشابه میخواست؟ من:هممون احمد:نه دقیقا کی میخواست؟ من:من و زینب(خواهرم) احمد:خودتون پاشین برین بخرین! من:عه چرا؟؟ احمد:چون شماها میخواین من:عه؟؟منم امروز صبح صبحونه نمیخواستم شماها میخواستین.ولی آماده کردم احمد:ولی خودتم خوردی من:یعنی تو نوشابه بخری نمیخوری؟ احمد:چرا میخورم من:پس برو بخر دیگه احمد:به من چه؟شماها میخواین من:یعنی تو نمیخوای؟ احمد:چرا میخوام من:پس برو بخر احمد:میرم میخرم! بعدم کفششو پوشید رفت! . . . . . کلا خانواده ی شادی هستیم =))), ...ادامه مطلب

  • قسمت سوم در مسیر عشق

  • ادامه مطلب,قسمت سوم رمان مسیر عشق ...ادامه مطلب

  • داستان در مسیر عشق

  • سلام عزیزان میخوام داستان بنویسم! یه داستان خارجی قبل از هرچیز خواهش میکنم از روی سنم قضاوت نکنید من داستان پرداز خوبی هستم خب داشتم میگفتم اسم داستانم "در مسیر عشق" هستش ژانر:عاشقانه-هیجانی-تعقیب و گریز-کل کلی توضیحی نمیدم هرچی هست خودتون تو داستان میفهمید :) اینم پوسترشه: بفرمایید ادامه تا با شخصیت های اصلی آشنا بشید ادامه مطلب,داستان رمان مسیر عشق,داستان مسیر عشق,داستان بازی مسیر عشق,داستان عاشقانه مسیر عشق ...ادامه مطلب

  • قسمت اول *در مسیر عشق*

  • بفرمایید ادامه :) ادامه مطلب,قسمت اول رمان مسیر عشق ...ادامه مطلب

  • قسمت دوم *در مسیر عشق*

  • سلام دوستان  اینم قسمت بعدی قبل از شروع داستان باید بگم لطفا،ازتون خواهش میکنم هرگونه انتقادی از داستانم دارین بگین باور کنین نه ناراحت میشم نه بهم برمیخوره راستی عکس *آنجلا فرانچسکو* عوض شد یه نگاه دوباره به تریلر بندازید خب دیگه....بفرمایید ادامه :) ادامه مطلب,قسمت دوم رمان مسیر عشق ...ادامه مطلب

  • پدر...

  • پدر... کلمه ای که هیچگاه معنی آن را بدرستی ندانستیم... این نادانی... عمرمان را تباه کرد... سالیان درازی که... درکنارش بودیم و بی توجه... نزدیکش بودیم و بی تفکر... عصایش بودیم و بی تحکم... سالیان درازی که فکر میکردیم بر او برتری داریم... وقتی سکوتش را می دیدیم احساس قدرت میکردیم... غافل از اینکه دلیل سکوت پدر همین بود... سکوتی پر مهر که ما را برتر میکرد... پدر یعنی محبت بدون منت... یعنی بینای نابینا... یعنی کوه رنج و سکوت... این ها را بدانیم... شاید زمان زود گذشت و... دیگر فرصتی نماند... برای قدر دانستن... ,پدر خوانده,پدر خوب,پدر و مادر,پدر یعنی,پدر فراهانی,پدر سالار,پدر مرتضی پاشایی,پدر جواد رضویان,پدر عمو پورنگ,پدر شعر ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها